صد و نود و ششم

ساخت وبلاگ

یه دوستی داشتم میگفت نوشته ایی قشنگه که وقتی خواننده میخونه بعدش بگه پواآااا ینی ترکونده بوده اون موقع ها میگفت به همه نوشته هات نمیشه پواآاا گفت معمولین ... دلم میخواست الان بود نوشته هامو میخوند ببینم پواآیی شدن یا نه ... :(

_من خدای از دست دادن دوستامم ://

بعدن نوشت : خودمو گذاشتم جای اون به این نتیجه رسیدم که هنوز اونقدر خوب نمینویسم که پوآاایی شده باشن :/// حتی این داستان مسخره :/ فازم چیه ‌؟!:||

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

  #جیم_مثل_جمشید خونه نشین شده بودم و نمیدونستم این خونه نشینی و مدیونم کی هستم خودم ، سهیل ، جمشید یا که قسمت .. آره شاید قسمت اینجور بود که من با سهیل تموم‌کنم و از اون شرکت بیرون بیام. جایی که نشه جمشید و توش پیدا کرد جای موندن نیست ... از جا بل صد و نود و ششم...ادامه مطلب
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

بیایین برای اینکه اخلاقمون شبیه اونایی که از اخلاق و کردارشون رنجیدیم یا بدمون اومده  نشه دعا کنیم . ! 

+همیشه میترسم از عوض شدن آدما حتی عوض شدن خودم میترسم از اینکه منی که یروزی اخلاق فلانی رد کردم و یا فلان نظرشو راجبه یچیزی مزخرف میدونستم یه روز صبح از خواب بلند شم مثل اون شده باشم .

دلم میخواد اگه قرار باشه هر آدمی لوگوی خاص خودشو داشته باشه کپی از دیگران نباشم لوگوی خاص خودمو طراحی کنم حتی اگه زشت ترین مزخرف ترین لوگوی دنیا باشه اما مختص خودم باشه ...

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

میدانی عزیز جان نه بگذار بگویم جانم ، میدانی جانم !   عشق چیزی بود که از من عاشق ساخت و از تو معشوقه ایی که هر روز برایم پشت چشم نازک کردی و دور تر دور تر شدی . جایمان باید عوض میشد باید تو عاشق میشدی من معشوقه ات من پشت چشم نازک میکردم تو دستم را می صد و نود و ششم...ادامه مطلب
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

دلم میخواد مثل این کتابا و رمانا یکی از راه برسه کمکم کنه از بند غم رها پیدا کنم بی هیچ چشم داشتی فقط کمک کنه ...

مسخره ترین چیزی که این روزا میخوام اینکه یکی کمکم کنه ...

هستن اینجور آدمهااااآاا ولی نمیدونم چرا بمن که میرسه قطحی آدم میاد ... :/

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نودویکم, نویسنده : nayriikaa بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

میدانم که این روزهای پاییزی چنان تو را در خودشان غرق کرده اند که حالت مثل پاییز است ولی دلم برای قدم زدن های عصرهای تابستانی تاترشهر و خستگی هایش ، آن کافه که وقتی هر بار از جلویش رد میشدیم میگفتی حس میکنم این قسمت از خیابان پاریس است و قرار بود یک ر صد و نود و ششم...ادامه مطلب
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

من یه دهه و نیم دیر به دنیا اومدم باید زودتر از به دنیا میودمد خدا در حق من تو این مورد کم گذاشته ://

نکه ناشکری کنما ولی من یه هفت هشت سالی کم دارم :///

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

باورتون میشه من یه لحظه شیلتر شدم ؟؟؟ -____-

قلبم اومدم تو حقلمممم :////

یاده اون موقعی افتادم که آدرسو عوض کردم یادم نمیودمد چی گذاشتم :))))))

 

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

خب غرض از گذاشتن این پست اینکه قسمت هفتم جیم مثل جمشید و نوشتم از اینجا به بعد و فعلا حوصله ندارم بنویسم میخوام مثه آدم درس بخونم چار روز دیگه امتحاناسو من از اولی که رفتم فقط همینجوری رفتم هر وقت حالشو داشته باشم مینویسم میزارم ولی فعلا خورده تو ذوقم -__-

اها اینم که ادرسو عوض کردم دلم میخواست راحت باشم و هرچی دلم میخواد بگم ولی معذب شده بود :))))

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08

یکی بهم گفت داستانت مثل درد و دل های یه دختر دهه هفتادیه بهم گرون تموم شد من واسه نوشتن این داستان کلی وقت گذاشتم کلی فکر کردم و هیچ وقت نخواستم جا اول شخص داستان باشم فقط اونجایی که حس نویسی شده بودن از درونم جوشیده بودن و من مطمئن بودم اون آدم تمام نوشته های منو خونده بوده متنفرم از اینجور آدمای  موش صفت -__- 

شایدم حرفش چون راست بوده بهم گرون تموم شده ://

خیلی غمگینم و از دست خودم ناراحتم دیگه داستانمو نمیزارم کسی بخونه :///

صد و نود و ششم...
ما را در سایت صد و نود و ششم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nayriikaa بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 30 مهر 1396 ساعت: 18:08